دایره بسته و مافیایی جمهوری اسلامی

 

دایره بسته و مافیایی جمهوری اسلامی 

پس از انقلاب اسلامی، افرادی روی کار آمدند که هنوز و همچنان بر سر کار هستند. اگر هم افراد جوان‌تری در نظام دیده می‌شوند، از فک و فامیل همان قدیمی‌ها هستند، وگرنه بقیه، نقش روبنای نظام را بازی می‌کنند. به این معنی که هرگاه تبهکاری‌های سیاسی و اقتصادی زمامداران لو رفت، افراد این روبنا را که معمولا جوان هستند و نسبتی با خانواده‌های مافیایی حاکم ندارند، قربانی می‌کنند و اگر لو نرفت، که هر دو طرف سود خود را می‌برند. دولت شیخ حسن روحانی که معرکه است: یک کابینه سالخورده با چهره‌های تکراری که عمدتا در تبهکاری‌های رژیم دست داشته‌اند.

 

دیگر 25 سال می‌شود که در آلمان زندگی می‌کنم. آن زمان، کمتر از یک ماه مانده بود به اینکه مردم آلمان شرقی با «داس و چکش» به جان دیوار برلین بیفتند. یک سال بعد دو آلمان یکی شده بودند و رؤیای جنون‌آمیز نازی‌ها که می‌خواستند اروپا را به زیر یوغ «نژاد برتر» خود در آورند ولی در عوض نیمی از کشورشان را نیز به استالینیسم باختند، یک کشور را با مردمی که در طول چهل سال به اصطلاح اقتصاد و فرهنگ سوسیالیستی به «بیگانه» تبدیل شده بودند، روی دست جمهوری آلمان فدرال گذاشت.

اصلِ تغییرناپذیرِ تغییر
به هر حال، زیاد طول نکشید تا من یواش یواش با بازار سیاست یک کشور مدرن و دمکرات آشنا شدم. کشوری که قرار بود میهن دوم من شود و این ویژگی بی‌همتا را در تاریخ و در میان همه کشورهای جهان دارد که هم فاشیسم و هم کمونیسم را تجربه کرده است!

آن زمان، در اوایل دهه نود، چهره سیاسی و فرهنگی آلمان هم مانند امروز نبود. مثلا حزب سبزها هنوز به سومین حزب قدرتمند این کشور تبدیل نشده بود. و یا برای نمونه، کمتر شهروندان رنگین پوست و از تبار دیگر را می‌دیدید که در دولت، تیم‌های ورزشی، رادیو و تلویزیون، ادارات و یا در پلیس و خطوط اتوبوسرانی حضور داشته باشند و یا اینکه جوانان سیاه‌پوست و هندی و چشم بادامی، زبان آلمانی را مانند زبان مادری خود حرف بزنند. این روزها اما همه این موارد، در شهرهای بزرگ آلمان، بدیهی به شمار می‌رود.

«تغییر» روند ثابت زندگی است! جمله معروف «هرگز هیچ کس نمی‌تواند در یک رودخانه دو بار شنا کند» از همین اصل تغییرناپذیرِ تغییر می‌آید. نه این لحظه مانند لحظه پیش است، نه ما عینا مانند یک لحظه پیش هستیم و نه محیط و پیرامون ما چون یک لحظه پیش مانده است. توضیح غیرفلسفی و نه چندان دقیق «تغییر» را می‌توان با کمی دقت در زمان، در خود و در پیرامون خویش یافت. با این پیش درآمد، می‌خواهم به نکته‌ای اشاره کنم که سکوت و بی تفاوتی جامعه سیاسی ایران و مثلا روشنفکرانش درباره آن، همیشه برایم جای پرسش داشته است.

من در طول این مدت که در آلمان زندگی می‌کنم، نه تنها شاهد ظهور و افول احزاب جدید و قدیم بودم بلکه در هر دوره انتخاباتی با چهره‌های تازه‌ای آشنا شدم که بسیاری از آنها تا پیش از آن، نام و نشانی در حاشیه و یا درون نظام سیاسی آلمان نداشتند. احزاب برای به میدان آوردن چهره‌های تازه تلاش و تبلیغ می‌کنند و از اینکه دولت‌ و پارلمان و مدیران نسبت به چند دهه پیش همواره جوان‌تر می‌شوند، به خود می‌بالند. البته کسانی که در سیاست و اقتصاد و فعالیت‌های اجتماعی استخوان خُرد کرده‌اند، نه تنها مورد بی‌حرمتی قرار نمی‌گیرند، بلکه به مثابه پشتوانه نسل‌های جوان تجارب خود را به اشکال مختلف در اختیار آنها قرار می‌دهند. ولی روند عمومی بر این است که زن و مرد و پیر و جوان می‌آیند و می‌روند و چهره‌های تازه به خودی خود، رنگ و بوی دیگری به سیاست می‌دهند که در همه جای جهان نسبت به آن امتناع و انتقاد وجود دارد. ناگفته نماند که در کشورهای دمکرات نیز سیاست، پلیدی‌ها و آن روی تاریک خود را دارد. مسئله اما این است: در ایرانی که نظام جمهوری اسلامی بر آن حاکم است، همان‌هایی همواره جا به جا می‌شوند که در همان ده سال اول حضور داشته‌اند!

اصلِ ثابتِ تغییرناپذیری
ساختار ثابت و تغییرناپذیر رژیم که در قانون اساسی نظام نیز بر آن تأکید شده به جای خود. یک نگاه به سی و پنج سال سیاستمداران و دولتمردان رژیم بیندازید. می‌بینید که پس از انقلاب اسلامی، افرادی روی کار آمدند که به غیر از دولت موقت، بیشترین آنها اگر در تصفیه‌های درونی رژیم با ترور و بمب‌گذاری و مسمومیت و اقلام مشابه از بین نرفته باشند (ترور از سوی گروه‌های ظاهرا خارج از رژیم موضوع دیگریست) هنوز و همچنان بر سر کار هستند. خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی را نیز دست اجل از میان برداشت وگرنه حتما هنوز بالاسر «جنتی» نشسته بود.

اگر هم افراد جوان‌تری در میان وزیر و وکلای نظام دیده می‌شوند، نباید تردید داشت که از فک و فامیل همان قدیمی‌ها هستند. وگرنه خارج از دایره بسته و مافیایی قدرت و خانواده‌های ملایان حاکم، بقیه به قول دوستی، نقش روبنای نظام را بازی می‌کنند. به این معنی که هرگاه تبهکاری‌های سیاسی و اقتصادی زمامداران پیدا و پنهان رژیم لو رفت، افراد این روبنا را که معمولا جوان هستند و نسبتی با خانواده‌های مافیایی حاکم ندارند، قربانی می‌کنند و اگر لو نرفت، که هر دو طرف سود خود را می‌برند.

در این میان، دولت شیخ حسن روحانی که معرکه است، چرا که با افتخار می‌گویند همه‌ وزرا سابقه وزارت و وکالت و خدمات امنیتی دارند! یعنی یک کابینه سالخورده با چهره‌های تکراری که عمدتا در تبهکاری‌های رژیم دست داشته‌اند که شناخته‌شده‌ترین آنها، مصطفی پورمحمدی، به مصداق مثل معروف گذاشتن نام «زلفعلی» بر «کچل»، حتا به ریاست وزارت دادگستری منصوب شده است!

من همیشه افرادی را که عیب و نقص و کمبودهای خود را به عنوان «فضیلت» و «هنر» و «توانایی» به نمایش می‌گذارند و حتا از آن ناب و آب خود را تأمین می‌کنند، به نوعی «تحسین» کرده‌ام! به هر حال چنین کاری خیلی «اعتماد به نفس» می‌خواهد. اما برای فروش این نوع «فضیلت»ها، یک طرف دیگر، یک خریدار، نیز لازم است: عوام آسان‌پذیر، مخاطبان ساده‌اندیش و به اصطلاح روشنفکرانی که رسالت خود را در ماله کشیدن و بزک رژیم‌هایی یافته‌اند که تغییرناپذیریِ آنها یک اصلِ ثابت است.

جمهوری اسلامی اما در یک محاسبه نه چندان خطا، یک یا هر گام به سوی تغییر را، که معنایی جز عقب نشینی از اصول اعتقادی آن ندارد، با به گور سپردن خویش برابر می‌داند. اشتباه تاریخی رژیم دینی ایران اما در این است که نمی‌خواهد بپذیرد که با اصرار بر تغییرناپذیری هم باز محکوم به تغییر است!

قحط‌الرجال رژیم از همین هراس می‌آید. به خانواده‌های مافیایی نظام نگاه کنید که در کمال بی‌شرمی و بدون اینکه خود را پاسخگو بدانند، بر مهم‌ترین نهادهای کشور دست انداخته‌ و «برادران» خود را به کار گرفته‌اند و تازه خیلی‌ها نمی‌دانند در این مجموعه مافیایی چگونه از طریق ازدواج‌های درون‌گروهی و سیاسی، تقریبا بدون استثناء، از درجه اول تا درجات دورتر، همه با هم فامیل هستند! این ازدواج‌ها که شامل همه جناح‌های رژیم و از جمله «بین جناحی» نیز می‌شود (ازدواج بین فرزندان و فک و فامیل جناح‌های مثلا رقیب) ساختار سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی را به یک دایره بسته و کاملا مافیایی تبدیل کرده است. یک دلیل اینکه با همه هارت و پورت‌هایی که خوراک رسانه‌ها می‌شود، همه‌شان پشت هم را نگاه می‌دارند، همین پیوند فامیلی و مافیایی است.

این پیوند البته یک فایده هم برای آینده کشور دارد: کسی نمی‌تواند بار مسئولیت خود را به گردن دیگری بیندازد! از آنجا که مسئولان تکرار می‌شوند، از جمله در دولت شیخ حسن روحانی، پس پیشینه آنها نیز روشن است. به عبارت دیگر، همه همان هایی هستند که بار مسئولیت شرایط فلاکت بار امروز را بر دوش می کشند. انداختن همه تقصیرها و گناه‌ها به گردن احمدی‌نژاد و دولت‌اش هم تبلیغاتی نخ نما از سوی رقبای وی در غارت و چپاول کشور است. وگرنه چه کسی است که ندیده باشد، احمدی نژاد خندان و شنگول دست در دست شیخ محمد خاتمی رییس جمهوری اصلاحات آمد و باز هم خندان و شنگول دست در دست شیخ حسن روحانی رییس جمهوری اعتدال به پشت صحنه برده شد تا در مجمع تشخیص مصلحت نظام کنار شیخ علی اکبر رفسنجانی بنشیند.

«تیم احمدی نژاد» و دولت‌اش که وی آن را در آخرین سخنرانی خود «دولت پاینده» خواند و با دست کم هشت سال سرمایه‌گذاری همه جانبه در همه عرصه‌ها، خود را برای دوره‌های بعد آماده و گرم می‌کند، تا به امروز به همان اندازه در دایره بسته و مافیایی رژیم قرار دارد که سردمداران دولت «سازندگی» و «اصلاحات» و «اعتدال» و تیم‌های آنها! این در حالیست که شامورتی بازی رژیم برای بستن پرونده «فتنه» که جای سران آن هم نیز مانند دیگران، تا به امروز، هرگز در خارج از نظام نبوده است، بیشتر زمینه ساز مماشات داخلی است تا در صورت لزوم، پشتوانه معامله در سیاست خارجی شود. اما باز هم کیست که نداند، بر خلاف حکمِ مثل معروف، خواستن الزاما توانستن نیست! برای توانستن باید بنیه و خمیرمایه‌اش را نیز داشت! سازش و مماشات، چه داخلی و چه خارجی، همیشه در مناسبات و روابط مافیایی به تیراندازی و کشتار و به راه انداختن حمام خون انجامیده است.

 الا هه بقراط 


Kommentarer

Kommentera inlägget här:

Namn:
Kom ihåg mig?

E-postadress: (publiceras ej)

URL/Bloggadress:

Kommentar:

Trackback
RSS 2.0